برکت. زیادت. ازدیاد. نماء. نمو. تمزن. (یادداشت دهخدا). توریم. ارباء. اکرا. اردا. تدریف. (تاج المصادر بیهقی). ازدیاد. (المصادر زوزنی). تشفیه. انفشاغ. تطاول. تمزن. کور. شف ّ. شف ّ. شفه. (منتهی الارب) : گر بپیری دانش بدگوهران افزون شدی روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین. منوچهری. که ز کشتن شمع جان افزون شود لیلیت از صبر چون مجنون شود. مولوی. گر بگویم وین بیان افزون شود خود جگر چه بود که که ها خون شود. مولوی. خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدن مرا افزون شود بی آنکه ازملک تو کم گردد. سعدی
برکت. زیادت. ازدیاد. نماء. نمو. تمزن. (یادداشت دهخدا). توریم. ارباء. اکرا. اردا. تدریف. (تاج المصادر بیهقی). ازدیاد. (المصادر زوزنی). تشفیه. انفشاغ. تطاول. تمزن. کور. شِف ّ. شَف ّ. شفه. (منتهی الارب) : گر بپیری دانش بدگوهران افزون شدی روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین. منوچهری. که ز کشتن شمع جان افزون شود لیلیت از صبر چون مجنون شود. مولوی. گر بگویم وین بیان افزون شود خود جگر چه بْوَد که که ها خون شود. مولوی. خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدن مرا افزون شود بی آنکه ازملک تو کم گردد. سعدی
دروغگو خوانده شدن: (و بنزدیک ارباب براعت بزبان شناعت ملسون نشوم) (المعجم. چا. دانشگاه 20)، توضیح مرحوم بهار} ملسون {را در عبارت فوق از ماده لسان و بمعنی زبانزد گرفته (سبک شناسی 30: 2) ولی این معنی در عربی نیامده و در حاشیه المعجم همان صفحه بمعنی دروغ گو و زبان بریده یاد شده است
دروغگو خوانده شدن: (و بنزدیک ارباب براعت بزبان شناعت ملسون نشوم) (المعجم. چا. دانشگاه 20)، توضیح مرحوم بهار} ملسون {را در عبارت فوق از ماده لسان و بمعنی زبانزد گرفته (سبک شناسی 30: 2) ولی این معنی در عربی نیامده و در حاشیه المعجم همان صفحه بمعنی دروغ گو و زبان بریده یاد شده است
نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن، مطعون گردیدن (گشتن)، نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن: در آنچه نقل محض است تحریف و تغییری افتاده بود پیش اصحاب صناعت بقلت بضاعت مطعون نگردم
نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن، مطعون گردیدن (گشتن)، نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن: در آنچه نقل محض است تحریف و تغییری افتاده بود پیش اصحاب صناعت بقلت بضاعت مطعون نگردم
مانیسته شدن باشید گشتن ماندگاه شدن زیستگاه شدن محل سکونت شدن: وانحاء مملکت که بخطوات اقدام جائره خراب و بائر گشته بود بیمن اعتنا و استعمار او معمور و مسکون شده
مانیسته شدن باشید گشتن ماندگاه شدن زیستگاه شدن محل سکونت شدن: وانحاء مملکت که بخطوات اقدام جائره خراب و بائر گشته بود بیمن اعتنا و استعمار او معمور و مسکون شده